کد مطلب:330998 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:318

بخش نهم: مسأله ارث
بخش نهم: مسأله ارث

* اسلام ناهمواریهای ارث زن را اصلاح كرد.

* وضع ارثی زن معلول مهر و نفقه است نه علت آن.

* اگر تنها جنبه اقتصادی مطرح بود، اسلام تفاوتی میان ارث زن و مرد قائل نمی شد.

* دو برابر شدن ارث مرد به خاطر تحمیلی است كه از جهات دیگر بر بودجه مرد وارد شده است.

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 19، ص: 233

مسأله ارث

دنیای قدیم یا به زن اصلًا ارث نمی داد و یا ارث می داد اما با او مانند صغیر رفتار می كرد یعنی به او استقلال و شخصیت حقوقی نمی داد. احیاناً در بعضی از قوانین قدیم جهان اگر به دختر ارث می دادند به فرزندان او ارث نمی دادند، بر خلاف پسر كه هم خودش می توانست ارث ببرد و هم فرزندان او می توانستند وارث مال پدربزرگ بشوند. و در بعضی از قوانین دیگر جهان كه به زن مانند مرد ارث می دادند، نه به صورت سهم قطعی و به تعبیر قرآن «نصیباً مفروضاً» بود بلكه به این صورت بود كه به مورث حق می دادند كه در باره دختر خود نیز اگر بخواهد وصیت كند.

تاریخچه ارث زن طولانی است. محققین و مطلعین، بحثهای فراوانی كرده و نوشته های زیادی در اختیار گذاشته اند. لزومی نمی بینم به نقل گفته ها و نوشته های آنها بپردازم. خلاصه اش همین بود كه ذكر شد.

علل محرومیت زن از ارث

علت اصلی محرومیت زنان از ارث، جلوگیری از انتقال ثروت خانواده ای به خانواده دیگر بوده است. طبق عقاید قدیمی نقش مادر در تولید فرزند ضعیف است؛ مادران فقط ظروفی هستند كه در آن ظرفها نطفه مردان پرورش می یابد و فرزند به

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 19، ص: 234

وجود می آید. از این رو معتقد بودند كه فرزندزادگان پسری یك مرد، فرزندان او وجزء خانواده او هستند و اما فرزندزادگان دختری او فرزندان او و جزء خانواده او نیستند، بلكه جزء خانواده پدر شوهر دختر محسوب می شوند. روی این حساب اگر دختر ارث ببرد و بعد ارث او به فرزندان او منتقل شود، سبب می شود كه ثروت یك خانواده به یك خانواده بیگانه منتقل گردد.

در كتاب ارث در حقوق مدنی ایران تألیف مرحوم دكتر موسی عمید، صفحه 8، پس از آن كه می گوید: در دوره های قدیم، مذهب اساس خانواده ها را تشكیل می داده نه علقه طبیعی، می گوید:

«ریاست مذهبی در این خانواده (پدرشاهی) با پدر بزرگ خانواده بود و پس از او اجرای مراسم و تشریفات مذهب خانوادگی فقط به واسطه اولاد ذكور از نسلی به نسل بعد منتقل می شد و پیشینیان مردان را فقط وسیله ابقای نسل می دانستند و پدر خانواده چنانكه حیات بخش پسر خویش بود، همچنین عقاید و رسوم دینی خود و حق نگه داشتن آتش و خواندن ادعیه مخصوصه مذهبی را نیز بدو انتقال می داد، چنانكه در وداهای هند و قوانین یونان و رم مسطور است كه قوه تولید منحصر به مردان است و نتیجه این عقیده كهن این شد كه ادیان خانوادگی به مردان اختصاص یابد و زنان را بی واسطه پدر یا شوهر هیچ گونه دخالتی در امر مذهب نبوده ... و چون در اجرای مراسم مذهبی سهیم نبودند از سایر مزایای خانوادگی نیز قهراً بی بهره بودند، چنانكه بعدها كه وراثت ایجاد شد زنان از این حق محروم شدند.».

محرومیت زن از ارث علل دیگر نیز داشته است، از آن جمله ضعف قدرت سربازی زن است. آنجا كه ارزشها بر اساس قهرمانیها و پهلوانیها بود و یكی مرد جنگی را به از صدهزار آدم ناتوان می دانستند، زن را به خاطر عدم توانایی بر انجام عملیات دفاعی و سربازی از ارث محروم می كردند.

عرب جاهلیت از همین نظر مخالف ارث بردن زن بود و تا پای مردی- ولو در طبقات بعدی- در میان بود، به زن ارث نمی داد. لهذا وقتی كه آیه ارث نازل شد و تصریح كرد به اینكه: «لِلرِّجالِ نَصیبٌ مِمّا تَرَكَ الْوالِدانِ وَ الْاقْرَبونَ وَ لِلنِّساءِ نَصیبٌ مِمّا تَرَكَ

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 19، ص: 235

الْوالِدانِ وَ الْاقْرَبونَ مِمّا قَلَّ مِنْهُ اوْ كَثُرَ نَصیباً مَفْروضاً» «1» باعث تعجب اعراب شد. اتفاقاً در آن اوقات برادر حسّان بن ثابت، شاعر معروف عرب، مرد و از او زنی با چند دختر باقی ماند. پسرعموهای او همه دارایی او را تصرف كردند و چیزی به زن و فرزندان او ندادند. زن او شكایت نزد رسول اكرم برد. رسول اكرم آنها را احضار كرد. آنها گفتند:

زن كه قادر نیست سلاح بپوشد و در مقابل دشمن بایستد، این ما هستیم كه باید شمشیر دست بگیریم و از خودمان و از این زنها دفاع كنیم، پس ثروت هم باید متعلق به مردان باشد. ولی رسول اكرم حكم خدا را به آنها ابلاغ كرد.

ارث پسرخوانده

اعراب جاهلیت گاهی كسی را پسرخوانده قرار می دادند و در نتیجه، آن پسرخوانده مانند یك پسر حقیقی وارث میت شمرده می شد. رسم پسرخواندگی در میان ملتهای دیگر و از آن جمله ایران و روم قدیم موجود بوده است. طبق این رسم یك پسرخوانده به دلیل اینكه پسر است از مزایایی برخوردار بود كه دختران نسلی برخوردار نبودند. از جمله مزایای پسرخوانده ارث بردن بود، همچنان [كه ] ممنوعیت ازدواج شخص با زن پسرخوانده یكی دیگر از این مزایا و آثار بود. قرآن كریم این رسم را نیز منسوخ كرد.

ارث هم پیمان

اعراب رسم دیگری نیز در ارث داشتند كه آن را نیز قرآن كریم منسوخ كرد و آن رسم «هم پیمانی» بود. دو نفر بیگانه با یكدیگر پیمان می بستند كه «خون من خون تو و تعرض به من تعرض به تو و من از تو ارث ببرم و تو از من ارث ببری». به موجب این پیمان این دو نفر بیگانه در زمان حیات از یكدیگر دفاع می كردند و هر كدام زودتر می مرد دیگری مال او را به ارث می برد.

زن، جزء سهم الارث

اعراب گاهی زن میت را جزء اموال و دارایی او به حساب می آوردند و به صورت

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 19، ص: 236

سهم الارث او را تصاحب می كردند. اگر میت پسری از زن دیگر می داشت، آن پسر می توانست به علامت تصاحب، جامه ای بر روی آن زن بیندازد و او را از آن خویش بشمارد. بسته به میل او بود كه آن زن را به عقد نكاح خود درآورد و یا او را به زنی به شخص دیگری بدهد و از مهر او استفاده كند. این رسم نیز منحصر به اعراب نبوده است و قرآن آن را منسوخ كرد.

در قوانین قدیم هندی و ژاپنی و رومی و یونانی و ایرانی تبعیضهای ناروا در مسأله ارث، زیاد وجود داشته است و اگر بخواهیم به نقل آنچه مطلعین گفته اند بپردازیم چندین مقاله خواهد شد.

ارث زن در ایران ساسانی

مرحوم سعید نفیسی در تاریخ اجتماعی ایران از زمان ساسانیان تا انقراض امویان صفحه 42 می نویسد:

«در زمینه تشكیل خانواده نكته جالب دیگر كه در تمدن ساسانی دیده می شود این است كه چون پسری به سن رشد و بلوغ می رسید، پدر یكی از زنان متعدد خود را به عقد زناشویی وی در می آورده است. نكته دیگر این است كه زن در تمدن ساسانی شخصیت حقوقی نداشته است و پدر و شوهر اختیارات بسیار وسیعی در دارایی وی داشته اند. هنگامی كه دختری به پانزده سالگی می رسید و رشد كامل كرده بود، پدر یا رئیس خانواده مكلف بود او را به شوی بدهد. اما سن زناشویی پسر را بیست سالگی دانسته اند و در زناشویی رضایت پدر شرط بود. دختری كه به شوی می رفت دیگر از پدر یا كفیل خود ارث نمی برد و در انتخاب شوهر هیچ گونه حقی برای او قائل نبودند. اما اگر در سن بلوغ، پدر در زناشویی وی كوتاهی می كرد حق داشت به ازدواج نامشروع اقدام بكند و در این صورت از پدر ارث نمی برد.

شماره زنانی كه مردی می توانست بگیرد نامحدود بود و گاهی در اسناد یونانی دیده شده است كه مردی چند صد زن در خانه داشته است. اصول زناشویی در دوره ساسانی- چنانكه در كتابهای دینی زردشتی آمده- بسیار پیچیده و در هم بوده و پنج قسم زناشویی رواج داشته است:

1. زنی كه به رضای پدر و مادر، شوهر می رفت فرزندانی می زاد كه در این جهان و

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری ج 19 239 ایراد زنادقه صدر اسلام بر مسأله ارث ..... ص : 239

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 19، ص: 237

آن جهان از او بودند و او را «پادشاه زن» می گفتند.

2. زنی كه یگانه فرزند پدر و مادرش بود، او را «اوگ زن» یعنی زن یگانه می گفتند و نخستین فرزندی كه می زاد به پدر و مادرش داده می شد تا جانشین فرزندی بشود كه از خانه آنها رفته است و شوهر كرده و پس از آن این زن را هم «پادشاه زن» می گفتند.

3. اگر مردی در سن بلوغ بی زن می مرد، خانواده اش زن بیگانه ای را جهیز می داد و او را به كابین مرد بیگانه ای در می آورد و آن زن را «سذر زن» یعنی زن خوانده می گفتند و هرچه فرزند او می زاد، نیمی به آن مرد مرده تعلق می گرفت و در آن جهان فرزند او می شد و نیمی دیگر از آن شوهر زنده بود.

4. زن بیوه ای كه دو بار شوهر كرده بود «چغر زن» می گفتند كه به معنی چاكر زن یعنی زن خادمه باشد، و اگر از شوی اول خود فرزند نداشت او را «سذر زن» می دانستند ...

5. زنی كه بی رضای پدر و مادرش به شوهر می رفت، در میان زنان پست ترین پایه را داشت و او را «خودسرای زن» یعنی زن خودسر می گفتند و از پدر و مادر خود ارث نمی برد مگر پس از آن كه پسرش به سن بلوغ برسد و او را به عنوان «اوگ زن» به عقد درآورد.».

در قوانین اسلام هیچ یك از ناهمواریهای گذشته در مورد ارث وجود ندارد. چیزی كه در قوانین اسلامی مورد اعتراض مدعیان تساوی حقوق است این است كه سهم الارث زن در اسلام معادل نصف سهم الارث مرد است. از نظر اسلام پسر دو برابر دختر و برادر دو برابر خواهر و شوهر دو برابر زن ارث می برد. تنها در مورد پدر و مادر است كه اگر میت فرزندانی داشته باشد و پدر و مادرش نیز زنده باشد، هریك از پدر و مادر یك ششم از مال میت را به ارث می برند.

علت اینكه اسلام سهم الارث زن را نصف سهم الارث مرد قرار داد وضع خاصی است كه زن از لحاظ مهر و نفقه و سربازی و برخی قوانین جزایی دارد؛ یعنی وضع خاص ارثی زن معلول وضع خاصی است كه زن از لحاظ مهر و نفقه و غیره دارد.

اسلام به موجب دلایلی كه در مقالات پیش گفتیم مهر و نفقه را اموری لازم و مؤثر در استحكام زناشویی و تأمین آسایش خانوادگی و ایجاد وحدت میان زن و شوهر

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 19، ص: 238

می شناسد. از نظر اسلام الغاء مهر و نفقه و خصوصاً نفقه موجب تزلزل اساس خانوادگی و كشیده شدن زن به سوی فحشاء است. و چون مهر و نفقه را لازم می داند و به این سبب قهراً از بودجه زندگی زن كاسته شده است و تحمیلی از این نظر بر مرد شده است، اسلام می خواهد این تحمیل از طریق ارث جبران بشود. لهذا برای مرد دو برابر زن سهم الارث قرار داده است. پس مهر و نفقه است كه سهم الارث زن را تنزل داده است.

ایراد غرب پرستان

برخی از غرب پرستان وقتی كه در این مسأله داد سخن می دهند و نقص سهم الارث زن را یك وسیله تبلیغ و هیاهو علیه اسلام قرار می دهند، موضوع مهر و نفقه را پیش می كشند. می گویند چه لزومی دارد كه ما سهم زن را در ارث از سهم مرد كمتر قرار دهیم و آنگاه این كمبود را به وسیله مهر و نفقه جبران كنیم؟ چرا چپ اندرقیچی كار كنیم و لقمه را از پشت گردن به دهان ببریم؟ از اول سهم الارث زن را معادل سهم الارث مرد قرار می دهیم تا مجبور نشویم با مهر و نفقه آن را جبران كنیم.

اولًا این دایگان مهربانتر از مادر، علت را به جای معلول و معلول را به جای علت گرفته اند. اینها خیال كرده اند مهر و نفقه معلول وضع خاص ارثی زن است، غافل از اینكه وضع خاص ارثی زن معلول مهر و نفقه است. ثانیاً گمان كرده اند آنچه در اینجا وجود دارد صرفاً جنبه مالی و اقتصادی است. بدیهی است اگر تنها جنبه مالی و اقتصادی مطرح بود دلیلی نداشت كه مهر و نفقه ای در كار باشد و یا سهم الارث زن و مرد تفاوت داشته باشد. چنانكه در مقاله پیش گفتیم اسلام جهات زیادی را كه بعضی طبیعی و بعضی روانی است در نظر گرفته است. از یك طرف احتیاجات و گرفتاریهای زیاد زن از لحاظ تولید نسل در صورتی كه مرد طبعاً از همه آنها آزاد است، از طرف دیگر قدرت كمتر او از مرد در تولید و تحصیل ثروت، و از جانب سوم استهلاك ثروت بیشتر او از مرد، بعلاوه ملاحظات روانی و روحی خاص زن و مرد و به عبارت دیگر روانشناسی زن و مرد و اینكه مرد همواره باید به صورت خرج كننده برای زن باشد و بالأخره ملاحظات دقیق روانی و اجتماعی كه سبب استحكام علقه خانوادگی می شود، اسلام همه اینها را در نظر گرفته و مهر و نفقه را از این جهات لازم دانسته است. این امور ضروری و لازم به طور غیرمستقیم سبب شده كه بر بودجه مرد تحمیل

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 19، ص: 239

وارد شود. از این رو اسلام دستور داده كه به خاطر جبران تحمیلی كه بر مرد شده است، مرد دو برابر زن سهم الارث ببرد. پس تنها جنبه مالی و اقتصادی در میان نیست كه گفته شود چه لزومی دارد در یك جا سهم زن كسر شود و در جای دیگر جبران گردد.

ایراد زنادقه صدر اسلام بر مسأله ارث

گفتیم از نظر اسلام مهر و نفقه علت است و وضع ارثی زن معلول. این مطلبی نیست كه تازه ابراز شده باشد، از صدر اسلام مطرح بوده است.

ابن ابی العوجاء مردی است كه در قرن دوم می زیسته و به خدا و مذهب اعتقاد نداشته است. این مرد از آزادی آن عصر استفاده می كرد و عقاید الحادی خود را همه جا ابراز می داشت. حتی گاهی در مسجدالحرام یا مسجدالنبی می آمد و با علمای عصر راجع به توحید و معاد و اصول اسلام به بحث می پرداخت. یكی از اعتراضات او به اسلام همین بود، می گفت: «ما بالُ الْمَرْأةِ الْمِسْكینَةِ الضَّعیفَةِ تَأْخُذُ سَهْماً وَ یَأْخُذُ الرَّجُلُ سَهْمَیْنِ؟» یعنی چرا زن بیچاره كه از مرد ناتوانتر است باید یك سهم ببرد و مرد كه تواناتر است دو سهم ببرد؟ این خلاف عدالت و انصاف است. امام صادق فرمود: این برای این است كه اسلام سربازی را از عهده زن برداشته و بعلاوه مهر و نفقه را به نفع او بر مرد لازم شمرده است و در بعضی جنایات اشتباهی كه خویشاوندان جانی باید دیه بپردازند، زن از پرداخت دیه و شركت با دیگران معاف است. از این رو سهم زن در ارث از مرد كمتر شده است. امام صادق صریحاً وضع خاص ارثی زن را معلول مهر و نفقه و معافیت از سربازی و دیه شمرد.

نظیر این پرسشها از سایر ائمه دین شده است و همه آنها به همین نحو پاسخ گفته اند.